حال این روزهایم مثل کودکی‌ست که بهانه‌های گوناگونی می‌گیرد.

شاید خنده دار باشد؛ مثل کودکی شده‌ام که برای خدایش شرط ها می‌گذارد!

من کودکی شده‌ام که چندی‌ست؛ راهش را گم کرده است.

دلم یک چمن‌زار وسیع می‌خواهد تا بروم و خودم را با فریادهایم خالی کنم؛ حداقل شاید بُعد ‌ام کمی آرام گرفت.

کاش در این حوالی جنگلی پهناور و خاکستری وجود داشت تا بروم و های های گریه کنم تا شاید کمی سبک‌تر شوم.

کاش باران ببارد؛ کاش حال و هوای آسمان نیز چون دلِ من بارانی شود.

 

کاش خدا بیاید و معجزه ای کند!

 

به وقت 21:21 دقیقه | 29/دی‌ماه/1399

#عسلی_نصیری

#ASaLi_Nh8ay

#کتاب_رفیق

#دلنوشته

کاش خدا بیاید و معجزه ای کند!

کاش ,شاید ,  ,بیاید ,معجزه ,کند ,و معجزه ,معجزه ای ,ای کند ,بیاید و ,خدا بیاید

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اینجا جایی برای خوندن نیست آلات تغلیف المواد الغذائیة - آلات تجفیف المواد الغذائیة فروشگاه اینترنتی دانلود کتاب های رمان برای انواع موبایل - تبلت - کمپیوتر داستان های جغد و آتشبان فروشگاه لوازم خانگی رینوشاپ افسانه مووی pc-an زیبایی اخبار روز